تعداد بازدید : 114471
تعداد نوشته ها : 66
تعداد نظرات : 51
یاوران فردا
بیچاره پسران ! از همان روز که ٌآدمٌ آمد
گفتند که تو سنگدلی، بی رحمی نیز
«و بدانم که تنی چند از این ناپسران ،برده اند آبروی دگران»
ولی،آی !من میدانم وتو نیز
که هست خوب و بد در هر جای جهان
شاید این ٌبدٌ باشد بین ما یا که شما
و
بدانیم همه که اگر مردی گفت:
(چشم دخترها کور دنده شان نرم)
ٌیکٌ بوده نه ٌبیشترٌآن مرد
و هست درهر جا این چنین مردانی و چنان دخترکانی...
و شنیدم فریادت
که بیامد از دل و بدانستم که چه می گویی تو...
گلشن احساسش را می پذیرم و شکوفا کنم آنرا که:
آخ این ٌانسانها ٌچقدر قیمتی اند...
لیکن
قیمت هرکس هست در گرو شخصیتش، رفتارش
در گروی گوهرخفته درون بدنش
و هست در هر کس مهربانی و صفا یا که زشتی و جفا
چه پسرباشد چه دختر،چه مرد باشد چه زن
آری چشم هوس کور و دلش خون
«که گلچین میکند گلهای بی خار جهان را»
و تو باید آنرا دفن کنی زیر لجنهای سیاه
با نجابت،عفت،عظمت ،فر و شکوه
که دگر احساس پایین شدن از قایق دل
و
نشستن بر امواج گناه گم شود در هر کس
و چنین باشد اگر،همگی می گوییم:
آخ این دخترها خواهران حرم خورشیدند
و
پسرها ،ابرهایی روشن با دلی آبی به رنگ دریا،
یاوران فردا